کمک کمک
امير محمود رو برده بود يم پارک وقتي خواستيم بر گرديم بغلش کردم که بريم خونه گلم تازه شروع کرده بود به صحبت کردن با صداي بلند داد مي زد کمک کمک مردم همه ما رو نگاه مي کردن صحنه جنائي شده بود عين اين فيلمها که آقا دزده مي ياد يه بچه کوچکولو بي گناه رو مي دزده من خودم با اين حرف کوچولوم احساس گناه کردم از طرفي دلم غنج مي رفت که کوچولوم جملات رو خوب و بجا تو اولين جملاتش استفاده مي کنه و از طرفي نگاه هاي مردم مرا ناراحت مي کرد سعي کردم تا مشکلي پيش نيامده زود محل حادثه رو ترک کنم اتفاق جالبي بود . خانمي هم تعريف مي کرد که بازار بودن عين همين قضيه براي اون هم پيش اومده بود مي گفت که مردم هم داشتن نگاه مي کردن کلي خجالت کشيده بودن ! ا...